معنی کنایه از اخم کردن
لغت نامه دهخدا
اخم کردن. [اَ ک َ دَ] (مص مرکب) چهره درهم کشیدن. چین به ابرو افکندن. عبوس کردن. چین بر جبین آوردن. روی ترش کردن. ترش نشستن. ابرو درهم کشیدن. اخمو شدن. گره به ابرو آوردن در حال خشم.
اخم
اخم. [اَ] (اِ) چین و شکنج که بر رو و پیشانی افتد. (بهار عجم). چین پیشانی و ابرو. (غیاث اللغات):
میکند نازک دلان را صحبت بدخو ملول
فرد را چین بر جبین از اخم روی مسطرست.
ملاطغرا.
- اخم کردن، قطب. تقطیب. آژنگ افکندن میان دو ابروی و ترش کردن روی. خشم گرفتن. عُبوس.
اخم و رو کردن
اخم و رو کردن. [اَ م ُ ک َ دَ] (مص مرکب) عُبوس کردن.
حل جدول
ابرو ترش کردن
ابر و ترش کردن
اخم
چین پیشانی، ترشرویی، درهم کشیدگی صورت از اوقات تلخی
درهم کشیدگی صورت از اوقات تلخی.
سگرمه
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) آژنگ افکندن یان دو ابرو ترش کردن روی خشم گرفتن گره بر ابرو در آوردن در حال خشم.
فارسی به آلمانی
فرهنگ عمید
چین و شکنی که هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن بر پیشانی و ابرو میافتد،
ترشرویی،
* اخم کردن: (مصدر لازم) چین و شکن انداختن بر پیشانی و ابرو هنگام نارضایتی، عصبانیت، یا فکر کردن،
* اخموتخم: [عامیانه] خشم همراه با ترشرویی،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس
معادل ابجد
1009